سلام. شاید کمتر کسی باور کنه که کتابها نیاز به محبت دارن... این نظر یه کتابدوسته و همین و بس. گاهی اونقدر دلم برای کتابها می سوزه که آرزو می کنم ای کاش کتابدار نبودم.
راه رفتن بین این قفسه ها و بو کردن این کتابها (شاید به نظر بعضی ها بوی کهنگی و پوسیدگی و ... داشته باشن) از دوران دانشجویی تا الان یکی از تفریحات من بوده. هر وقت خسته می شم یه چرخی بین کتابها می زنم اما گاهی ناراحت می شم... وقتی می بینم یه کتاب به هر دلیل صدمه می بینه یا گم می شه.
خصوصا کتابهای نایاب و کم یاب و یا کتابهایی که شاهکارهای ادبی و تاریخی هستن و هر کتابخونه ای باید به داشتن شون افتخار کنه. غالبا از دو یا چند جلد یکی دوتاشون گمشده و فقط پشت کارت فهرستنویسی یا توی سیستم رایانه ای نوشته شده گمشده!! (دیدن این پیغام دلم رو به درد می آره
)
فقط همین ... به همین سادگی... شاید اون کتاب داره ته قفسه های یه عضو محترم خاک می خوره یا توی اسباب کشی هاش قاطی کتابهایی که دیگه نمی خوادشون روانه زباله دانی شده... یا دخترخاله اش (مثاله فقط!) یا دوستش ازش گرفته بخونه و پسش نداده یا پس داده ولی بنابه هر دلیلی برنگشته سرجاش توی قفسه... به هر حال گمشده... به همین سادگی.
راه حل های زیادی برای چنین مشکلاتی هست... امامشکلاتی هم سر راه اون راه حل ها هست...خصوصا توی کتابخونه های دانشگاهی که نمی دونم چرا این تفکر که فقط باید کتاب درسی بخرن توشون راه یافته.چرا باید توی یه کتابخونه دانشگاهی(هر کتابخونهای٬ منظورم دانشگاه خاصی نیست) از یه کتاب علمی که عمر مفیدش می تونه فقط یک سال باشه ۱۰ جلد کتاب بخرن اما از یه شاهکار ادبی یا حتی کتاب معمولی که ممکنه در آینده شاهکار ادبی بشه فقط یه جلد بخرن و یا گاهی اصلا نمی خرن (اینو بر اساس تجارب قبلی خودم در دو دانشگاه معتبر گفتم)...
پس کتابداران عزیز بیاین عزم تون رو جزم کنین... و دوستانی که در این مورد تجاربی داشتن اطلاع رسانی کنن.