سلام. گفتم که برای زنگ تفریح (بعد از کلی هدایت خوانی) رفتم سراغ یه کتاب متفاوت٬ اما خیلی هم متفاوت نبود. در واقع نمی دونستم توی آثار پارسی پور هم رگه های از فراواقعیت دیده می شه. البته فیلم زنان بدون مردان رو که از یکی از کتاباش با همین نام ساخته شده ٬ قبلا دیده بودم. همونطور که در مطلب قبلی تر گفتم اقتباس جالبی از بوف کور داره که به بخشهایی اش اشاره کردم. در انتهای داستان اون زن اثیری (که اینجا با نام لیلا آورده شده) از دست شوهرش که می خواد اونو بکشه به خونه طوبی پناه می بره ولی در واقع نمی میره و در انتهای داستان هم همینو به طوبی می گه. هربار که کشته می شه ازنو زنده می شه. از اون قصه هایی که من پایان مبهم اش رو خیلی دوست دارم.
سلام. با خوندن دوباره و سه باره بوف كور ناخودآگاه رفتم به دنياي هدايت، و براي شناخت اين دنياي ناشناخته كه از نظر اكثريت مردم مخوف هم هست به سراغ ساير آثارش هم رفتم. اما متاسفانه آثار اين نويسنده هم دستخوش تحريف هاي زيادي شده كه گاهي باعث مي شه خواننده درك درستي از اثر نداشته باشه. مثلا همون بوف كور ، ناچار شدم سه نسخه مختلفش رو بخونم. متاسفانه غير از دستنويس خود نويسنده، باقي نسخه ها حذفيات زيادي داشتن. مثلا نسخه اي از كتاب داستان یک روح : شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت) نوشته سیروس شمیسا، چاپ اول تهران ۱۳۷۹ که آقای شمیسا مدعیه از نسخه انتشارات امیرکبیر سال ۱۳۳۱ استفاده کرده٬ خوندم بيش از 67 مورد حذفي داشت كه از يك كلمه تا يه پاراگراف كامل رو شامل مي شد. البته حذفي ها مربوط به نسخه سال 1331 نيست و خود آقاي شميسا هم در مقدمه كتاب مدعي شده كه جز در چند مورد حذفي صورت نگرفته! اما متاسفانه اين حرف دروغي بيش نيست. در بعضي جاها اونقدر حذفيات زياده كه نويسنده محترم نتونسته شرحي از اون قسمتها ارائه بده و به نوشتن يه خط توضيح تكراري اكتفا كرده. به ناچار دست به دامان اينترنت شدم و به نسخه هاي قديمي اسكن شده ساير آثار هدايت برخوردم، نسخه هايي از آثار هدايت چاپ انتشارات اميركبير كه دردهه 40 شمسي منتشر شده اند و حقيقتا نمي دانم چقدر سانسور شدن. متاسفانه آثار اين نويسنده و ساير نويسنده ها حتي در زمان خودشون هم سانسور مي شده چه برسه به الان.
اما بعد از يكي دوهفته خواندن از مرگ و درباره مرگ و نيستي براي زنگ تفريح كتابي از شهرنوش پارسی پور برداشتم. البته تنها كتابش كه تونستم پيدا كنم! طوبا و معناي شب. در صفحه 260 كتاب به مطالبي برخوردم كه برايم بسيار جالب بود. يكي از شخصيتهاي داستان براي طوبي (شخصيت اصلي داستان كتاب) ماجراي پيدا كردن زنش رو مي گه. دقيقا همون كه در بخش اول بوف كور نقل شده. اين شخص به هند مي ره و اونجا رقص يكي از دختران هندي در معابد رو مي بينه سپس گلداني به دستش مي رسه كه دقيقا نقش همون دختر روش نقاشي شده كه سعي داره شاخه گلي رو به يه پيرمرد بده درحاليكه بينشون يه جوي آب فاصله هست مدتي بعد زميني رو در كنار جويباري حفر مي كنه و چمداني پيدا مي كنه كه جسد قطعه قطعه شده زني توش بوده، تكه هاي جسد رو كنارهم مي زاره و سپس زن بصورت زنده روبروش ظاهر مي شه و اون كسي نيست جز همين زن فعلي اش. اين جريان البته تا قبل از زنده شدن زن٬ دقيقا ماجراي بخش اول بوف كور هدايته. در صفحه ۴۷۶ کتاب هم همین شخص (که قبلا شاهزاده ای زیبا بوده و الان تبدیل به پیرمردی لات شده) تصمیم داره زن لکاته اش رو بکشه و می گه امروز یا فردا زن را خواهد کشت. دقیقا در بخش دوم بوف کور همین اتفاق می افته. نمي دونم نويسنده از آوردن اين جريان وسط يه داستان واقعي چه منظوري داشته اما برام خيلي خيلي جالب بود. كتاب طوبا و معناي شب چاپ سال 1368 هست (53 سال بعد از نوشتن بوف كور توسط هدايت).
کتابخوانی
سلام. بالاخره بوف کور رو خوندم البته برای بار دوم. منتها با این تفاوت که اینبار فهمیدم چی به چیه.
فعلا دارم شرح و تفسیرهای مختلفش رو می خونم. بزودی در موردش می نویسم. عجب دنیایی داشته این نویسنده بزرگ .احساس می کنم حداقل ۵۰ سال زودتر از موعد خودش بدنیا اومده بوده.
البته نسخه های مختلفش هرکدوم یه جور چاپ شده. من سه تا نسخه اش رو کنار هم گذاشتم و خوندم. یه نسخه که ظاهرا دستنویس سال ۱۳۱۵ هست (البته مطمئن نیستم خط خود نویسنده باشه.)( لینک دانلود ) یه نسخه اش که توی کتاب داستان یک روح (شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت) سیروس شمیسا، چاپ اول تهران ۱۳۷۹ (لینک دانلود) که آقای شمیسا مدعیه از نسخه انتشارات امیرکبیر سال ۱۳۳۱ استفاده کرده٬ و سومی هم مال چاپخانه سپهر سال ۱۳۵۱ هست(لینک دانلود). الانم می خوام شرح و تفسیرهای نزدیکترین نویسنده به هدایت رو بخونم مثل نقد مسعود فرزاد البته اگر بتونم پیداش کنم!
ادامه دارد...
کتابخوانی
سلام. خوشحالم که آنفلوآنزای کتابخوانی ام دوباره عود کرده. این دفعه برخوردم به کتاب جنس ضعیف نوشته اوریانا فالاچی با ترجمه ای بسیار جذاب از یغما گلرویی . هرچند ماجرای کتاب تقریبا مربوط به ۵۲ سال پیشه اما هنوزم می تونه جالب باشه. نویسنده در سال ۱۹۶۱ سفری به شرق می کنه برای نوشتن گزارشی در مورد وضعیت زنان این بخش از دنیا٬ و در مورد زنهای پاکستان و هند و چین و ژاپن و بالاخره هاوایی و نیویورک. آنچه که نویسنده در انتهای کتابش بهش می رسه خیلی جالبه٬آخرین پاراگراف کتابش اینه:
بعد از چرخیدن دور دنیا باز به همون جای اول برگشته بودم. تو این مسافرت جز چرخیدن یه نواخت تمام زنا دور یه محور بدبختی احمقانه چیزی به چشمم نخورده بود و به این نتیجه تلخ رسیده بودم که هیچکدوم از زنا نتونسته بودن اون جوری که باید راه خوش بختی واقعی رو از بی راهه ها تشخیص بدن...
البته توی این کتاب هیچ اشاره ای به زنای اون موقع ایران نشده چون اصولا نویسنده به ایران نرفته بوده اما به نظر من زنهای ۵۲ سال پیش ایرانی حداقل نسبت به همتاهای کشورهای همسایه خودشون وضعیت بهتری داشتن.
بخش از این کتاب که خیلی خیلی برام جالب بود نکاتی در مورد مادرسالارها بود٬ اقوامی که در بخشهایی از اندونزی و مالزی و سنگاپور زندگی می کردن. جاییکه همه چیز اونجا با جاهای دیگه دنیا فرق داشته٬ مطمئنم هر زنی از خوندن این بخش کتاب لذت می بره. در این مورد این وبلاگ حوصله اش از من بیشتر بوده و بیشتر ماجراهای مادرسالارهای کتاب رو نوشته. خوندنش خالی از لطف نیست.![]()
اسم اصلی کتاب جنس بی فایده یا جنس بی مصرف است که مترجم با عنوان جنس ضعیف اونو ترجمه کرده. خوندن این کتاب رو به همه زنها و دخترا پیشنهاد می کنم.
کتابخوانی
سلام. دیروز توی تقویم رسمی کشور ما روز کارمند بود. اما دریغ از یه تبریک خشک و خالی حتی توی سایت دانشگاه!! حالا جشن و گردهمایی و ... بماند
پیشنهاد می شود این روز رو از تقویم حذف کنن.
و اما بعد... تعطیلات اجباری- استحقاقی- تشویقی مون تموم شد و کلی کتاب نخونده موند روی دستم
بالاخره اون آدم زرنگ تر از خودم جنایت و مکافات رو هنوزم برام نیاورده که بخونم ولی کوری ژوزه ساراماگو رو خوندم واقعا یه شاهکار ادبیه و جایزه نوبل کاملا حق این کتاب بوده. اگر نخوندین حتما حتما حتما بخونین. من همیشه فکر می کردم این یه داستان عاشقانه آبکی باشه و کوری اسم یه زنه
اما در واقع اینطوری نیست. قصه اش در مورد کور شدن همه آدمای یه شهره جالب اینجاست که توی این داستان هیچ کدوم از شخصیتها و مکانها اسم ندارن و حتی زمان هم مشخص نیست. با وجود این خواننده به راحتی میتونه با شخصیتهای رمان ارتباط ذهنی برقرار کنه. زیبایی و جذابیت این کتاب قابل وصف نیست.
پی نوشت یه هفته بعدش: البته دانشگاه برامون جشن گرفت و کارمندای نمونه رو هم معرفی کرد اما کاش نمی کرد. یه ولوله (یا بهتره بگم زلزله ای) انداختن بین کارمندا و دیگر هیچ. شخصا بابت این تاخیر یه هفته ای عذرخواهی مسئولین رو قبول می کنم.![]()
نکته
،کتابخوانی
سلام یه سلام داغ تابستانی به همه کتابدارا و کتابخونهای عزیز. عرض می شود که بعد از ۴ هفته این هفته رو باید در سنگر مقدس کتابخانه باشیم و البته از این بابت کلی شادمانیم
. هنوز جنایت و مکافات رو نخوندم چون یکی از خودم زرنگ تر ازم امانتش گرفت اما ساربان سرگردان سیمین رو خوندم و مطمئنم که قبلا خوندمش اما یادم نمی اومد
یه بار دیگه هم سووشون رو خوندم فکر کنم دفعه سوم بود و دربدر دنبال کوه سرگردان می گردم اما یافت می نشود انگار این کتاب اصلا چاپ نشده شایعاتی در باره گم شدن دستنوشته و عدم چاپش توی اینترنت خوندم و کلی پکر شدم یعنی من هیچوقت نمی تونم بفهمم آخرش چی می شه؟
آخه این کتاب قسمت سوم و ادامه اون دوتای دیگه اس.
کتابخوانی
سلام. قراره تا اوایل شهریور تعطیل باشیم البته از نوع مرخصی اجباری- استحقاقی!
... اما به هر جهت غنیمته... منم یه کارتن کتاب بار کردم و بردم که توی این مدت بیکار نباشم. هفته پیش سه چهار تاشون رو خوندم. سال بلوای عباس معروفی... جزیره سرگردانی سیمین دانشور و زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس... به نظر من هرسه تاشون نوعی شاهکار بودن. حتما بخونین. دعا کنین این دفعه بتونم جنایت و مکافات رو تموم کنم.![]()
بعد از تعطیلات با شرح مفصل خواهم آمد...خوش بگذره.
کتابخوانی
سلام. مدتيه خودم رو توي كتابها خفه كردم. كتاب مي خونم اونم بدون وقفه.انگار ویروس کتاب خوندن دوباره اومده سراغم. حتي يه لحظه رو هم از دست نمي دم. احساس مي كنم الان كه توي سرازيري زندگي افتادم بايد تلافي سالهايي رو كه شاید بخشی اش رو مفت ازدست دادم بكنم.(البته منظورم در مورد سالهاییه که کتاب کم خوندم) البته كتاب كم نخوندم اما يه چندسالي به دلايل مختلف وقفه هايي پيش اومد٬ اما الان حداقل براي آرامش ذهنم توي محيط كار هم كه شده بايد بخونم و بخونم... يه وقت ديدين مثل اون شخصيت كتابي كه به تازگي خوندم (سالهاي ابري) مردم بگن : اونقدر كتاب خوند كه ديوانه شد!!
يكي از كتابهايي كه آرزوي خواندنش رو هميشه داشتم سمفونی مردگان عباس معروفي بود. مي دونستم كتابيه كه با كتابهاي ديگه يه فرقي داره اما الان كه خوندمش فهميدم خيلي خيلي فرق داره. از اون تيپ كتابهاييه كه من هرچي بخونم سير نمي شم . يه جذابيتي داره كه ادم رو تا آخر داستان مي بره و با اينكه بعضي جاهاش رو راحت مي شه حدس بزني چه اتفاقي مي خواد بيفته اما بازم جذابه.
اما از طرفي از اون دست كتابهاست كه بعدش حتما بايد نقدشم بخونين. درست مثل مسخ فرانتس كافكا كه تا نقدش رو نخوندم نتونستم باهاش ارتباط برقرار كنم.
خب اگر تا بحال سمفونی مردگان رو نخوندین ولی قصد خوندنش رو دارین اینم یه نقد کامل و جامع از این کتاب. موفق باشید.
کتابخوانی
سلام. بالاخره اين جان شیفته رو تموم كردم. حالا ديگه وقتي از كنارش مي گذرم حسرت نمي خورم كه چرا نخوندمش. اما واقعا خوندنش پيرم كرد درست مثل مترجمش كه جايي گفته بود ترجمه اين كتاب پيرم كرد. بلافاصله بعدش رفتم سراغ سالهای ابری علي اشرف درويشيان... بالاخره بعد از اينكه مغزم با اون همه مطالب سنگين پر شده بايد يه استراحتي بهش بدم. هرچند اين كتابم بيشترش درمورد فقر و بدبختي مردمه اما حداقل نثر داستان حالت روايتي داره و البته كمي هم طنز آميز...
در فاصله بين جلدهاي چهار گانه جان شيفته يه روز كتابي از محمد قاضي بدستم رسيد كه تا حالا نخونده بودم. فكر مي كردم قاضي فقط مترجم بوده اما برام جالب بود كه يه داستان كوتاه هم داره به نام " زارا عشق چوپان" داستان قشنگي بود و به خوندنش مي ارزيد. پيشنهاد مي كنم حتما بخونيدش.
کتابخوانی
سلام. بالاخره فرصتي بهم دست داده كه تا دلم مي خواد كتاب بخونم. البته تا الانم از كوچكترين فرصتهاي زندگي ام نهايت استفاده رو براي كتاب خوندن كردم اما خب يه وقتهايي هم به خاطر عدم دسترسي ام به كتابهايي كه مي خواستم، خوندن بعضي هاشونو پشت گوش انداختم اما الان ديگه بهانه اي ندارم. مثلا سالهاي سال بود كه مي خواستم جان شيفته رومن رولان رو بخونم اما خب به قول قديمي ها قسمت نمي شد، الان دارم مي خونمش ولي هرچي بيشتر مي خونم بيشتر افسوس مي خورم كه چرا ده سال پيش نخوندمش!!... يا هر بار كه سه تفنگدار رو مي بينم توي قفسه كتابها به خودم مي گم: بالاخره مي خونمش... ولي نمي دونم كي؟ يا اصلا ديگه از خوندنش لذت خواهم برد يا نه؟ همين جريان رو با كليدر هم داشتم چندسال پيش كه بالاخره خوندمش و خودم رو خلاص كردم. كتابهايي كه امسال خوندم تا الان اينها هستن:
1- شادکامان دره قره سو...نویسنده علیمحمد افغانی (اين كتاب رو از دوراني كه دانشجوي كارشناسي بودم و اولين كتاب از اين نويسنده يعني شوهر آهو خانم رو خوندم مي خواستم بخونم ... بعد از سالها براي پايان تلخ كتاب گريه كردم... كمي براي الان سنگين بود اما قلم نويسنده اش رو دوست دارم خصوصا کتاب بوته زار رو توصیه می کنم بخونین.)
2- به کی سلام کنم؟... نویسنده سیمین دانشور (بطور كاملا اتفاقي در آخرين روز كاري سال پيش اين كتاب جلوي دستم افتاد و منم فرصت تعطيلات عيد رو مغتنم شمردم و خوندمش. از سيمين فقط سووشون رو خونده بودم اونهم خيلي سال پيش... اين كتاب مجموعه اي از داستانهاي كوتاهشه.)
3- میرزا... نویسنده بزرگ علوی (تقريبا همه آثار بزرگ علوي رو خوندم... اين يكي رو به خاطر حجم كمش برداشتم كه هميشه دم دستم باشه. اينم مجموعه داستانه)
4- مادر کافی باشیم...(اين كتاب رو تابستون پيش گرفتم و دو سه باري خوندمش توي سال گذشته... براي مادراي تازه كار مثل من خيلي كتاب خوبيه.)
5- خرمگس...نویسنده اتل لیلیان وینیچ (به توصيه يكي از همكارام اين كتاب رو خوندم... راستش فكر نمي كردم اينقدر منو مجذوب كنه... باوركردني براي خودم هم نبود كه با وجود خستگي مفرط تا نيمه هاي شب بشينم تا تمومش كنم... ياد روزگار جواني ام افتادم كه كتاب چشمهايش بزرگ علوي رو هم همينطور خوندم.)
6- زن زیادی... نویسنده جلال آل احمد(اين كتاب هم مجموعه داستانهاي كوتاه جلال هست كه راستش رو بخوايين مي خواستم با داستانهاي كوتاه سيمين دانشور مقايسه كنم براي همين خوندمش... صادقانه بگم: نثر سيمين رو بيشتر دوست دارم.)
7- کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان...نویسنده گلن استنهاوس ترجمه ناهید آزاد منش (اين جور كتابها هميشه دم دست من هستن... به قول خواهرم دارم پسرم رو از روي كتاب بزرگ مي كنم... چه كنم ديگه!!)
8- آموزش نقاشی برای خردسالان 3 تا 5 ساله... نوشته جین کوپر بلاند ترجمه مرضیه قره داغی قرقشه (اين كتاب رو يكي از همكاران پس از سالها به كتابخونه برگردوند... منم كنجكاو شدم ببينم توش چي نوشته كه اين همه سال نگهش داشته!!)
9- تلخون و چند قصه دیگر.... مجموعه قصه های صمد بهرنگی(اينم جزو كتابهاييه كه براي چندمين بار خوندم. كلا از اين جور قصه هاي شاه و پريون خيلي خوشم مي ياد و البته کتابهای بهرنگی رو که هر کدوم رو چندبار خوندم.)
پی نوشت: خداکنه این اعتیاد به خواندن عاقبت خوشی داشته باشه برام. فعلا این جان شیفته منو به شدت شیفته خودش کرده تا بعد ببینم می تونم برم سراغ کتابهای هرمان هسه و داستایوفسکی و البته احمد محمود...